راهکارهای یالوم و ملاصدرا برای کاهش اضطراب مرگ، مقایسه و ارزیابی
نویسنده:
منوچهر شامی نژاد
امتیاز دهید
بیتردید ما در جهانی زندگی میکنیم که آمیخته با اضداد است و باید بتوانیم در میان اضداد، برای زندگی خود معنا بسازیم. وجود مرگ و حیات دو ضدی که موجب اضطراب بشر گردیدهاند، در زندگی بشر غیرقابل انکار است. انسان از ابتدای خلقت به نیروی اندیشه و تعقل، با مساله مرگ مواجه هست و در تلاش است تا با ارائه راهکارهایی بر اضطراب ناشی از مرگ فائق آید. برخی از راهِ انکار برآمده و با انکارِ مرگ، به دنبال کاهش اضطراب مرگ هستند؛ اما برخی دیگر، مرگ را انکار نکرده و آن را به عنوان واقعیت وجودی پذیرفته و در صدد ارائه راهکارهایی برای کاهش اضطراب مرگاند. فلسفه اگزیستانسیال، انسان را سرچشمه اصلی هر معنی و دلالت معرفی میکند. بر اساس فلسفه اگزیستانسیال، انسان مسئول سرنوشت خودش بوده و وجودش بر ماهیتش متقدم است. وجود انسان در «امکان» قرار دارد و جریان بیپایانی است که جز به وسیله خودش در جهانی که او را احاطه کرده است، تحقق ندارد. ماهیت انسان از وجود اوست و انسان هر لحظه در برابر امکانات بیشماری است که باید انتخاب کند. انسان، موجودی خود ساخته است و جز آنچه انجام میدهد و خود را میسازد، نیست. این خود انسان است که بنابر تجارب خود، حقیقت خود را میسازد. بر اساس مبنای فلسفه اگزیسنانسیالیسم، انسان همواره میتواند چیز تازهای را در ارتباط با جهان، خلق کند؛ زیرا محدوده خاصی برای انسان وجود ندارد. آزادی او نیز در همین گشوده بودن درهای ابتکار و اختراع است. هدف اصلی وجود انسانی، واقعیت بخشیدن به آنچه فعلا نیست، است. همچنانکه هیدگر، انسان را موجودی برای جهش به سوی امکانات خود، میداند. بنابراین فلسفه اگزیستانسیالیسم در پی یافتن معنا برای وجود انسانی بر اساس وجود خودِ انسان است. روانشناسی اگزیستانسیال نیز، تحت تاثیر فیلسوفان اگزیستانسیالیست پس از جنگهای جهانی رشد یافت و پیشگامانش به امید حل معضلات روحی افراد؛ از جمله معضل مرگ و بیمعنایی زندگی و تنهاییِ انسانِ معاصر، به بحثهای هستیشناسانه روی آوردند. مساله مرگ، یکی از مسائل مهمیاست که در فلسفه و روانشناسی مطرح است. انسان از ابتدای وجودی خویش در تلاش است تا از مرگ بگریزد. در این میان بزرگان فلسفه و روانشناسی برای حلِ مساله مرگ، نظریات متفاوتی را بیان کردهاند؛ اروین یالوم، به عنوان رواندرمانگر وجودی در عصر حاضر، با تلاشهای بیوقفه خویش، سعی کرده است تا پیوندی میان روانشناسی و فلسفه ایجاد کند. یالوم، مرگ را یکی از دغدغههای وجودی انسان میداند. در نظر وی گرچه «نفسِ مرگ» آدمیرا نابود میکند، اما «اندیشه مرگ»، نجاتش میدهد. وی با قبول واقعیت وجودی مرگ، در صدد است تا راهکارهایی را برای کاهش اضطراب مرگ، بیان کند. رویکرد یالوم در مواجهه با اضطراب مرگ، رویکردی طبیعتگرایانه است. در مقابل، ملاصدرا، به عنوان فیلسوف بزرگ مشرق زمین، با تکیه بر مبانی نظام فلسفی خویش از جمله اصالت وجود، حرکت جوهری، تشکیک وجود و. به تبیین چگونگی مرگ پرداخته؛ اما راهکاری برای کنترل اضطراب مرگ ارائه نداده است. نویسنده در صدد است تا راهکار کاهش اضطراب مرگ را از فلسفه ملاصدرا استنباط کند و آن را با یالوم مقایسه کند. در نگاه ملاصدرا، مرگ انصراف نفس از عالم طبیعت است. زمانی که انسان با حرکت جوهری به سیر ذاتی میپردازد، در نهایت این سیر به مرگ میرسد؛ در نتیجه مرگ در این نشئه بر او عارض میشود و در نشئه دیگر متولد میشود. نفس انسانی وقتی از قوه به فعل خارج میشود یا در سعادت عقلی ملکی یا در شقاوت شیطانی یا سبعی یا بهیمی قرار میگیرد و از نشئهای به نشئه دیگر منتقل میشود و در ذات، استکمال مییابد و در نهایت با کوچ کردن آن از بدن، مرگ رخ میدهد. در نظر ملاصدرا، برای کاهش اضطراب مرگ، معرفت یافتن به اصل وجود خویش و چگونگی انبساط نفس انسان و قرارگیری در مراتب مختلف از اهمیت بسزایی برخوردار است و از اضطراب مرگ میکاهد. رویکرد ملاصدرا در مواجهه با اضطراب مرگ، رویکردی غایتمحورانه و فراطبیعتگرایانه است. نویسنده در این کتاب در صدد است تا به تبیین مبانی و راهکارهای یالوم و ملاصدرا در کاهش اضطراب مرگ بپردازد و با مقایسه دیدگاه هر دو متفکر به راهکاری تلفیقی در این زمینه نائل آید.
بیشتر
آپلود شده توسط:
neda sasany
1402/03/24
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راهکارهای یالوم و ملاصدرا برای کاهش اضطراب مرگ، مقایسه و ارزیابی